من و دنیای دیگر part ³

پدر بزرگ:خب دیانا تو بیا دخترم
دیانا:دستام می‌لرزید
پدربزرگ:این دخترمون دیانا ...
..
آتوسا:رفتم بالا ،ناراحت شده بودم
یعنی چی به آدم امید میدن
گریه ام گرفت
امیر:خوشحال شدم که آتوسا رو نگرفتن ،پسره چندش
..
امیر:رفتم تو اتاق آتوسا ،در زدم رفتم داخل
آتوسا:اشکامو پاک کردم
امیر:میدونم داشتی گریه میکردی
آتوسا:نخیر هم
امیر:دروغ نگو
آتوسا:خب آره
امیر:خب برا چی
آتوسا:مهمه برات
امیر:آره
آتوسا:چرا
امیر:چون من عاشقتم
(لب گرفتم باهاش)
آتوسا:هولش دادم
آتوسا:معلومه چیکار میکنی
امیر:آره با زیبا ترین دختر دنیا ل.ب میگیرم
آتوسا:گمشو از اتاق بیرون اعصابم خورده
امیر:اوکی اوکی عصبی نشو
..
ارسلان:خیلی خوشکل بود
دیانا:ترسیده بودم و نمیدونستم دارم چیکار میکنم
ارسلان:همین امروز عقد میکنیم
پدر بزرگ:امروز،چه بهتر
دیانا:انگار سر دلشون بودم🥲😂


لایک و کامنت یادت نره 💌❤️✨
دیدگاه ها (۰)

من و دنیای دیگر part ⁴

مونچایلد (ملیکا)،هستی،داداش هستی

ملکه قلب یخیم(پارت 31)

ملکه قلب یخیم (پارت 30)

#مافیای_من #P10بنگ چان:خواب؟؟؟چه جور خوابی؟؟هان:خب تو خواب.....

عشق از طرف یک مافیا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط